تصویربرداری «حکایت های کمال۲» در شهرک غزالی انتشار فراخوان بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران در جشنواره فیلم فجر نگاهی به آثار سعید روستایی به بهانه‌ صادرشدن پروانه ساخت فیلم جدیدش ارسال فهرست ۱۲۸ فیلم موردتأیید «جشنواره فیلم کوتاه تهران» به دبیرخانه «فجر» وقتی فیلم‌های اجتماعی شبیه هم می‌شوند | نقدی بر فیلم «نبودنت»؛ ساخته کاوه سجادی‌حسینی آموزش داستان نویسی | رج‌های ناتمام (بخش دوم) ماجرای حاشیه‌های اجرای «ترور» ساعد سهیلی در مشهد صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ کنسرت «ریچارد کلایدرمن» در ایران + فیلم مروری بر کارنامه هنری داریوش فرهنگ به بهانه سالروز تولدش درگذشت غم‌انگیز سلین‌ حسین‌پور، بازیگر هفت‌ساله مهابادی + علت و فیلم معرفی داوران بخش تئاتر صحنه‌ای جشنواره تئاتر مقاومت + عکس «شارلیز ترون» هم بازیگر فیلم «آینده» نولان شد صحبت‌های معاون سیما درباره ساخت چند مجموعه تاریخی جدید «علی دهکردی» در جمع بازیگر سریال «مهمان‌کُشی» «هرچی تو بگی»، در راه چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر دنباله «میلیونر زاغه‌نشین» ساخته می‌شود نقد و بررسی کتاب «ناخن‌کشیدن روی صورت شفیع‌الدین» در کافه‌کتاب آفتاب
سرخط خبرها

آموزش داستان نویسی | رج‌های ناتمام (بخش دوم)

  • کد خبر: ۳۰۲۲۷۸
  • ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۳
آموزش داستان نویسی | رج‌های ناتمام (بخش دوم)
اصلا چرا آدم باید سراغ طرح‌ها و نوشته‌های نیمه کاره اش برود و دوباره داغ دلش را تازه کند تا خودش را در کلنجاری طاقت فرسا و تکراری گیر بیندازد؟

به گزارش شهرآرانیوز، اصلا چرا آدم باید سراغ طرح‌ها و نوشته‌های نیمه کاره اش برود و دوباره داغ دلش را تازه کند تا خودش را در کلنجاری طاقت فرسا و تکراری گیر بیندازد؟ این سؤال قرار است ما را به نکته‌های جذاب و کاربردی و تازه‌ای برساند. اما بگذارید جواب این پرسش را بگذاریم برای آخر کار و فعلا ترفند‌های کارآمدمان را پی بگیریم.

در قدم بعدی، کاری که نویسنده می‌تواند انجام دهد درست مانند کنجکاوی‌های شرلوک هولمز است، یعنی بازگشت به صحنه جنایت! اگر دوباره نوشته نصفه نیمه خودتان را بخوانید و با دقت آن را مرور کنید، متوجه سرنخ‌هایی می‌شوید که به صورت تصادفی و بدون هیچ تعمدی آن‌ها را در جای جای نوشته خودتان باقی گذاشته‌اید. این قضیه شامل توصیف ها، دیالوگ‌ها و حتی کنش‌های پیش پاافتاده و کوچکی هم می‌شود که حساب نشده و بی خودی توی متن آورده‌اید.

بگذارید با چند مثال مسئله را واضح‌تر و روشن‌تر کنم: مثلا، در یکی از صحنه‌های داستانی، شخصیت اصلی، طبق یک عادت و رسم ساده، به آشپزخانه آمده تا برای مهمانش یا یکی از اهالی خانه چای بریزد و برحسب اتفاق کابینت بالای سماور یا اجاق گاز را باز کرده تا از بین ظرف‌های متعددْ قند یا آبنبات بردارد.... بگذارید روی همین کنش ساده مکث کنیم: در کابینت، ظرف‌ها یا قوطی‌های متعددی وجود دارد. چه بسا یکی از این ظرف‌ها قوطی کوچکی باشد حاوی یک پودر خاص. 

شخصیت اصلی، با سرعت و احتیاط، یک آن قوطی کوچک را باز‌ می‌کند و یک ذره از آن را با نوک انگشتانش توی چای می‌ریزد. اینجا درست همان جایی است که شما مکث و کنکاش کرده‌اید و یک حرکت مشکوک را با استفاده از «پتانسیل صحنه و اکت شخصیت» به داستان اضافه کرده‌اید. حالا نوبت ایجاد طوفانی از سؤال وجواب‌های احتمالی است.

این پودر چیست؟ شخصیت آن را در چای خودش ریخت؟ چای دیگری؟ هردوشان؟ چرا این کار را کرد؟ این ماده‌ای است که در طولانی مدت اثرش را نشان می‌دهد یا به سرعت عمل می‌کند؟ انگیزه شخصیت برای انجام چنین کاری چیست؟ و بسیاری سؤال‌های دیگر .... ببینید چطور و چقدر ساده اتفاق می‌افتد! درست همان طورکه شرلوک هولمز از یک تراشه کوچک چوبْ تاریخچه یک قتل را رو می‌کند، شما هم می‌توانید، با بازگشت به صحنه و پیداکردن یک سرنخ ساده، داستانی تکان دهنده و قابل توجه به پا کنید.

شاید استفاده از فعل «پیداکردن» چندان حق مطلب را ادا نکند؛ درواقع، باید بگویم، اگر سرنخی پیدا نکردید، یک سرنخ بسازید یا یک سرنخ بکارید. شاید هنوز ذهن شما نیاز به تمرین و پرورش دارد که بتواند آن قدر تیز عمل کند که از یک کنش یا شیء کوچکْ داستانی بیرون بکشد؛ پس به شکل دیگری عمل کنید و خودتان در آن صحنه زمینه کاشتن یک سرنخ داستانی را ایجاد کنید. به مرور و با تکرار این کار، متوجه می‌شوید که به آن تیزی و رندی دست پیدا کرده‌اید.

و، اما راه حل بعدی استفاده از عنصر «زمان» است. همان طورکه در زندگی واقعی گذر زمان خیلی چیز‌ها را حل می‌کند، در اینجا هم می‌تواند عنصری کارآمد و مشکل گشا باشد. اگر به خواندن سرنوشت و سرگذشت آثار بزرگ ادبی علاقه داشته بوده باشید، احتمالا بار‌ها با این مورد مواجه شده‌اید که ایده‌ای خام یا حتی یک تصویر مدت‌ها در ذهن نویسنده بوده و، او، بدون اینکه توجه خاصی به آن نشان بدهد و یا وقتش را صرف پروبال دادن به آن بکند، همین طور ایده را در ذهنش نگه داشته، تا، بعد از گذر چند یا چندین سال، در یک روز، ناگهان آن ایده به کارش آمده و تازه آنجا گل کرده. داستان‌ها و ایده‌ها و طرح‌های نیمه کاره خیلی وقت‌ها نیاز به زمان دارند تا تخمیر شوند و با سرعتی بسیار کند، طی مدتی طولانی، کم کم و به مرور، وَربیایند و در لحظه‌ای که برای آن‌ها مقرر شده است شکوفا شوند. 

پس ممکن است، بااینکه زنجیره‌ای از ترفند‌ها و تکنیک‌ها را برای خودتان ردیف کرده بوده باشید، آدم باهوشی بوده باشید و مطالعه عمیق و گسترده‌ای را از سر گذرانده بوده باشید، بازهم، در جایی و درمواجهه با یک متن نصفه کاره سمج و لج باز، کم بیاورید و ببینید هیچ کدام از دانسته هایتان به کارتان نمی‌آید. در چنین موقعیت هایی، به عنصر بی رحم و کارگشای زمان متوسل شوید؛ بگذارید کهنگی اثر و کهنگی خودتان کار خودشان را بکنند و سرنخ‌های متن را مثل ساقه‌های گیاهانی در تاریکی برویانند و به سرانجام برسانند. درواقع، گاهی، هیچ کاری نکردن بهترین کار است.

با احترام عمیق به چارلز بوکوفسکی، دیوانه بی قاعده، و جمله کوتاهی که روی سنگ قبرش نقش بسته است: Don’t try.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->